ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

عکسهای سیزده بدر

امسال هم مثل هر سال سیزده بدر همگی با خانواده خودم مامان و بابام و خواهرم و برادرم اینا رفتیم باغ...... صبح زود راه افتادیم تا تو ترافیک نمونیم و فتیم با مامانم و بابام باغ صبحانه هم همونجا خوردیم ..... بعدش خواهرم اینا اومدن و برادرم و چند تا از دوستاش هم ظهر اومدن خیلی خوش گذشت ناهار خوردیم و تا غروب اونجا بودیم موقع برگشت هم رفتیم خونه مامانم اینا با خواهرم وتا ساعت یک نیمه شب پیش مامانم اینا بودیم و بعد هم اومدیم خونه  به پسرم ارشیا که خیلی خوش گذشته بود بعد از مدتها رفته بودیم طبیعت گردی به قول خودش با وجود زمستون و سرما که نمیشد بریم از طبیعت استفاده کنیم هر چند که همه جمعها سه تایی میرفتیم بیرون و میگشتیم ولی...
28 فروردين 1393

نوروز 93

  سلام به گل پسرمممممممممممم قند عسلممممممممممممممم   امروز تصمیم داشتم عکسهای مسافرتمون که عید امسال رفتیم برات بزارم که یادم افتاد چند تا عکس از عید مونده نذاشتم ......... این دو تا عکس پایینی مربوط میشه به جشن پایان سال تو باشگاه  چون آخرین روز باشگاه بود و بابایی هر سال جشن پایان سال میگیره و من و شما هم میریم ولی چون امسال بزرگتر شده بودی بیشتر متوجه برنامه ها میشدی و با بچه ها کلی بازی کردی و حسابی بهت خوش گذشت و از اونجایی که پسر استاد هم بودی بیچاره بچه ها جرات نداشتن بهت حرفی بزنن و هر کاری که دوست داشتی انجام میدادی البته کارهای آزار دهنده انجام نمیدادی پسر خوبی بودی ولی خب بابا هم حساس حتی...
27 فروردين 1393

شیرین زبون خونمون چی میگه؟؟؟؟؟؟؟

بعضی وقتها یه حرفهایی میزنی من همینطور مات و مبهوت میمونم که این کلمه ها رو از کجا میاری همین امروز صبح رفته بودیم بیرون وقتی برگشتیم خونه و دست و صورت و پاهامونو میشستیم که بریم ناهار بخوریم موقع شستن گفتی وای چه خوبه ها .......یه نفس عمیقی کشیدی و در حالی که پاهات آب میگرفتم چشمات بستی و گفتی چه حالی دادا مامانم داشتم به حرفت و قیافه جدیت نگاه میکردم که خیلی جدی گفتی دستت درد نکنه خیلی چسبید خستگیم در رفت فقط دلم میخاست اون لحظه از قیافه جدی و حرفت فیلم بگیرم تا ببینی چی میگم ........ وقتی هم که داشتیم ناهار میخوردیم وسط غذا خوردن گفتی خیلی خوشمزه بود مامان جونم حسابی چسبید منم گفتم نوش جونت عزیزم گرسنه بودی برای همین بهت مزه داده چند ...
26 فروردين 1393

عاشقتم پسر چهل و سه ماهم.......

      سخت بکوشیم تا در فرزندانمان خویشتن بینی خوبی نسبت به    خودشان  به وجود بیاوریم این مهمترین کاری است که میتوانیم در   جهت موفقیت آتی آنها به وجود آوریم     عزیز دلم   قشنگم   مهربونم     42 ماه از با هم بودنمون گذشته و چند روزه دیگه 43 ماهه میشی .....   از اینکه هستی و خوشبختیمون هزار برابر کردی خوشحالیم........   ممنونیم به خاطر حضورت و .........   چهل وسه ماهگیت مبارک.......   ...
25 فروردين 1393

اولین عکس.......(سه در چهار)

  اولین عکس سه در چهار   دیگه برای خودت مردی شدی وقتی رفتیم دفترچه بیمه هامون عوض کنیم گفتن پسرمون باید عکس داشته باشد و من و بابایی شما رفتیم عکاسی و عکس انداختیم(اسفند ماه1392)   پسرم.......  زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند از نفست آرام میگیرند ..... و به امیدت زنده هستند..... و با حضورت خاطره میسازند.... و من برایت بهترینها را آرزو میکنم.....       ...
20 فروردين 1393

یه پست باقیمانده از روزهای پایانی سال 92

 سلام به پسر گلم و همه دوستان نازنینمون امیدوارم روزها و ساعتهای خوبی رو سپری کنین و شاد و سر حال و پر انرژی باشین....... راستش آخرین مطلبی که نوشتم برای بهمن ماه بود و تا الان نتونستم بیام و برات بنویسم شرمنده عزیز دل مادر گاهی وقتها اینطوری میشه و یه وقتهایی بعضی از کارا مهمتر میشن ...... اسفند ماه اصولا برای همه ما ماه خوبیه اولین خوبیش منتظر بهاریم و اومدن سال جدید و کلی خوشحالی تو دلمون و یه عالمه  برنامه ریزی برای رسیدن به آرزوهامون بعدش خونه تکونی و خرید و........ واصولا مامانا از همه بیشتر وقت کم میارن چون تمام این کارها به دوش خانمهای خونست برای من که لذت بخش برای شما مادرای عزیزم امیدوارم همین طوری باشه....... ...
18 فروردين 1393

نوروز 1393 مبارک

  دیدن هر بامداد اتفاق ساده ای نیست   خوشایندست و تکرار ناپذیر   گنجشکها بیخود شلوغش نمیکنند   از اسرار آن با خبرند   چشمانت هر روز بامدادان را نظاره گر باشد   دوستان چهار فصلم.......   بهار زیبایتان مبارک......       همسر عزیزم و ارشیای عزیزترینم   سال ١٣٩٣ بر شما مبارک   از صدای گذر آب چنان میفهمی تندتر از آب روان, عمر گران میگذرد   زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست!   آرزویم اینست, آ...
16 فروردين 1393
1